برای تولید ملی می نویسم:


مثل توپ تو شهر ترکید که دکتر ابطحی بمدت یک هفته از آلمان آمده ایران و هر کسی مشکلی داشته باشه میتونه خیلی راحت بره پیشش و صدر در صد مشکلش حل بشه...


بیوگرافی دکتر ابطحی
دکتر حسین ابطحی 45 ساله اهل کشور ایران و دکتری روانشناسی خودش رو از بهترین دانشگاهای غرب گرفته و یکی از بهترین استاد دانشگاه المان است. دکتر در زمینه روانشناسی تالیفات زیادی داشته از جمله 4 کتاب در باره روانشناسی نوشته که بمدت 7سال این چهار کتاب به عنوان پرفروش ترین کتاب های سال معرفی شده اند و حتی دکتر در فضای مجازی هم از هوادارن بیشماری برخوردار است تا جائی که سایت شخصی او با روزانه 2 میلیون کاربر ، جز معدود سایت های شخصی پربیننده می باشد و...

محسن به کاوه گفت: کاوه جان بیا برو پیش این دکتر روانشناس ، مشکلات خودتو باهاش در میان بگذار شاید بتونه یه کاری کنه، بابا عالم و آدم دارن میرن پیشش و مشکلشون رو مثل آب خوردن حل میکنه ... محسن آنقدر به کاوه اصرار کرد که کاوه با یک تماس تلفنی از دکتر وقت گرفت.

تق تق تق ... بفرمائید
کاوه: سلام آقای دکتر
دکتر:سلام،خوش امدید بفرمائید.
کاوه: آقای دکتر من آدم شکست خورده ای هستم و مشکلاتم خیلی زیاده ، شنیدم شما نفس مسیحایی دارید ، تو رو خدا دستم رو بگیرید و منو از این فلاکت نجاتم بدید.!!!
دکتر: می خواهید چه کنید؟
کاوه:می خواهم درسم رو ادامه بدم.
دکتر: الان در چه سطحی از درس هستید؟
کاوه: 7سالی است که درس و بحث رو رها کردم و الان مدرک سیکل دارم.
دکتر: می خواهید درس رو ادامه بدید؟
کاوه:بله
دکتر:در چه رشته ای ؟
کاوه: دوست دارم دوران دبیرستان در رشته ریاضی فیزیک و در دانشگاه در زمینه هوا فضا
اما هنوز جملاتش به پایان نرسیده بود که ، کاوه خندید..
بگونه ای خنده بر لبانش نقش بست که دکتر ناراحت شد و بلافاصله دکتر به کاوه گفت: کاری از دستم برنمی آید!!!!!!!! بی زحمت وقتم را بیش از این تلف نکنید و بگذارید مریض بعدی بیاید!!!!!!!
کاوه بر اشفت و دستانش را در موهای کمی فرفری خودش فرو برد، و زیر لب با خودش میگفت:اخر چرا؟؟؟؟ من که هنوز چیزی نگفتم!!!
دکتر به کاوره گفت: از دستم چیزی بر نمی آید لطفا مزاحمم نشوید!
کاوه با حالت ملتمسانه گفت: دکتر عزیز شما ادمهای بدتر از منو ، مشکلشون رو حل کردید ، منکه فقط یه خورده مشکل دارم ... امااصرار کاوه فایده ای نداشت.
مثل اینکه دیگر نشستنش بیهوده بود از روی صندلی اش بلند شد و به طرف در اتاق رفت، اما در نزدیکی در ، برگشت و از دکتر پرسید: چرا شما نمی توانید مشکلم را حل کنید؟؟؟؟؟
دکتر عینکش را در آورد و با نگاه جدی به او گفت:
تا زمانیکه تو به خودت ، به آرزوها و آرمانهایت بخندی ، خدا هم نمی تواند کاری کند چه رسد به من.
تا هنگامیکه به استعدادها و توانایی هایت خنده تمسخر آمیز نمائی ، کاری از دستم بر نمی آید.
گویا کاوه می خواهد چیزی بگوید اما دکتر بلافاصله گفت: من بعد این همه سال و سروکله زدن با مریض های زیاد،تجربه های گرانسنگی رو بدست آوردم از جمله اینکه:
کسانیکه به خودشان ایمان داشته باشند،عظیم ترین مشکلات و موانع رو رفع می نمایند. و تو با خنده مضحکت به استعداد و توانایی هایت به من فهماندی که ایمانی به آنها نداری بهمین خاطر از دستم هیچ کاری بر نمی آید...

سخن آخر :
تا هنگامیکه ما به صنعت و کالاهای خودمان ایمان نداشته باشیم وضع ما همین است که هست و هر روز بدتر می شود، اگر همه سالها،سال تولیدملی شود باز هم ره به جایی نخواهیم برد، بیاییم به استعداد و توانایی های ایرانی ایمان و اعتماد داشته باشیم تا آینده ما تاریک و ظلمانی نباشد.

                                                            انجمن گفتگوی آوالا