(در آستانه جنگ بصره، در سال 36 هجرى، گروهى از اعراب، کلیب جرمى را جهت آگاهى از حقیقت و دانستن علل مبارزه امام علیه السّلام با ناکثین به نمایندگى نزد حضرت على علیه السّلام فرستادند. امام به گونه‏اى با آن شخص صحبت فرمود که حقیقت را دریافت. آنگاه به او فرمود: بیعت کن. وى گفت: من نماینده گروهى هستم و قبل از مراجعه به آنان به هیچ کارى اقدام نمى ‏کنم. امام فرمود)
روش هدایت کردن
اگر آنها تو را مى ‏فرستادند که محل ریزش باران را بیابى، سپس به سوى آنان باز مى ‏گشتى و از گیاه و سبزه و آب خبر مى ‏دادى، اگر مخالفت مى ‏کردند،و به سرزمین‏ هاى خشک و بى آب روى مى ‏آوردند تو چه مى ‏کردى (گفت: آنها را رها مى ‏کردم و به سوى آب و گیاه مى‏ رفتم، امام فرمود) پس دستت را براى بیعت کردن بگشاى. (مرد گفت: سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق، توانایى مخالفت نداشتم و با امام علیه السّلام بیعت کردم)


آنچه از این خطبه نورانی برداشت می شود این است که:
انسانهایی که می خواهند مسلمان و مومن باشند باید روحیه حقیت طلبی داشته باشند, و ایمان خودشان را نباید به عقائد و نظرات دیگران تکیه نمایند, هر موقع حق و حقیقت بر انسان مسلمان آشکار شد باید بدون هیچ درنگی به حقیقت تمسک کند و پا روی همه اعتقادات باطل گذشته بگذارد و الا نمی تواند جزو مومنان باشد.
یکی از صفات خوب و پسندیده این است که هرگاه چهره زیبای حقیقت بر ما رخ نمود ما بدون چون و چرا , آنرا بپذیریم. و این نکته بخصوص در مسائل سیاسی اجتماعی بیشتر حائز اهمیت است.نباید اندیشه و باورها و ایمان خودمان را متوقف بر شخص یا گروه خاصی نمائیم.و هیچ کسی نباید در این مسیر برای ما مهم باشد, آنچه که باید برای ما مهم باشد این است که آیا ما در مقابل حق و حقیقت خاضع هستیم یانه؟
یک سوالی که ذهنم را به خودش مشغول داشته این بود که چرا بعد پیامبر اکرم (ص) آن واقعه برای امام علی (ع) اتفاق افتاد؟ یکی از جوابهایی که قانعم کرد این بود که اکثر افرادی که در کنار پیامبر بودند, پیامبر را قبول داشتند نه به این عنوان که او نبی خداست بلکه انسانی است که دارای قدرت مافوقی است و هر کسی در مقابل او قرار بگیرد شکست می خورد. و عده ای معدودی همچون سلمان,ابوذر و... می دانستند که او پیامبر خداست. هیچگاه سلمان فارسی به خودش نگفت : چونکه الان همه محمد(ص) را قبول دارند پس من هم قبول دارم , بلکه سلمان دنبال حق و حقیقت بود که این امر را در پیامبر اسلام دیده بودند و بهمین خاطر تا آخر با او بودند تا جائی که پیامبر بارها فرمودند سلمان از ما اهل بیت است.
در زمان حال هم همین گونه است, ما باید بدانیم چرا ولایت فقیه را قبول داریم و از امام خامنه ای دفاع می کنیم. باید از خودمان سوال نمائیم که آیا دفاع ما از ولایت بخاطر این است که شرایط موجود چنین اقتضائاتی دارد یا نه , مطلب مهم تر از این حرفهاست.
فرض کنیم که الان ما در زمان پهلوی یا در یکی از کشورهای غربی زندگی می کنیم , آیا باز هم اصل ولایت فقیه برایمان مهم است؟ فرض کنید که ما در بلاد دیگر و در ادیان دیگری بدنیا می آمدیم و اکنون در سنین 28سالگی هستیم, اگر اصل ولایت فقیه را برای ما تشریح نمایند آیا باز هم ما دل در گروه حقیقت می دهیم یا نه؟
براستی که حقیقت مرز و رنگ و نژاد نمی شناسد , و همه انسانهای حق طلب در برابر آن حقیقت خاضع هستند.
وای بر ما که اعتبار حقیقت ما محدود به رنگ و نژاد و مرز شود که دیگر این حقیقت نیست , بلکه جهل به تمام معناست.
....
هیچگاه فکر نکنیم که به قله حقیقت دست یافته ایم بلکه ما رونده مسیر حقیقتیم و برای طی ادامه مسیر همچنان باید تشنه حقیقت باشیم.و لازمه تشنه حقیقت بودن این است که مرزها و رنگها و اعتبارات دنیایی را معتبر ندانیم
هر گاه احساس نمائیم که کل حقیقت را می دانیم بدانیم که نمی دانیم.