در ادبیات سیاسی اجتماعی ، اصطلاح من سیب زمینی نیستم به نوعی واکنش نشان دادن به مسائل مهم و روز جامعه است و فرد می خواهد با بیان این جمله به مخاطبین خود اعلام کند که او فردی است که نسبت به مسائل مهم دینی،ملی دارای حساسیت است.فرد با بیان این جمله می خواهد خود را از انسانهای بی رگ جدا نماید.

وقتی جوانان یک کشور سیب زمینی باشند قطعا ذلت و حقارت و غوطه ور شدن در منجلاب رفتار همیشگی آنان خواهد بود. اگر می خواهیم کشور ما برمشکلات غلبه نماید باید جوانان این مرز و بوم سیب زمینی نباشند.

ویژگی آدمهای سیب زمینی بی رگ بودن نسبت به مسائل پیرامونی خودشان است.با دیدن ظلم هیچ کرنشی نمی کنند.سیب زمینی ها فقط به فکر خودشان هستند.

آدمهای سیب زمینی هیچ خاصیتی برای کشور ندارند.قطعا این نوع افراد را در محیط مدرسه،دانشگاه،حوزه و... مشاهده کرده اید ، انسانهای ترسو و بزدلی که از بیان تفکر خود می ترسند.
زندگی آدمهای سیب زمینی را ترس پنهانی سایه انداخته است.ترس از اینکه اگر حرفی بزنند منافع اقتصادی و جایگاه شغلی آنان بخطر خواهد افتاد.متاسفانه سیب زمینی در اطراف ما زیاد مشاهده می شود.

خاصیت ایمان این است که انسان را به سرنوشت خویش و جامعه حساس می نماید.و از هیچ یک از مسائل مهم جامعه انسانی غفلت نمی ورزد.

آرزوی سیب زمینی ها فقط زنده ماندن است آنهم تحت هر شرایط.در حالی که اگر می خواهیم پیشرفت نمایم باید آرزوی ما زندگی کردن داشته باشیم آنهم تحت هر شرایط.

سیب زمینی ها با جوانمردی فرسنگها فاصله دارند.سیب زمینی ها نمی توانند یاری رسان مظلومین و درهم کوبنده مستکبرین باشند.

وقتی رئیس کشور در جمعی صحبت می کند و می گوید: کشور در بحران به سر می برد و آن جمع سوت و کف و شادی می کنند باید بدانیم که آن فرد در جمع سیب زمینی ها صحبت نمود.

تا زمانی که محیط های علمی (دانشگاه) و دینی(حوزه ها) خالی از سیب زمینی نشود، محال است که ما به قله حقیقی سعادت دست پیدا نمائیم.


من سیب زمینی نیستم؛شما چطور؟