این متن رو چند روز پیش بمناسبت هفته معلم در سایت آوالا نوشتم و حالا در وبلاگم قرارش میدم.
با سلام خدمت دوستان عزیز
هفته معلم رو خدمت همه معلمان عزیز خودم از اول زندگی تا حالا ، از همینجا بهشون تبریک عرض می کنم. هر کجا هستند پیروز و سربلند باشند.
چند خاطر از دوران ابتدایی
* مادرم یه تابلوی گل خرید، کادوش کرد و قرار بر این شد که فردا بمناسبت روز معلم ببرم مدرسه ، موقع خواب کادو رو گذاشتم بالای سرم( دلیل خاصی نداشت فقط از این حس های بچگانه)، فردای صبح علاوه بر کیف مدرسه ، کادو رو گرفتم و سرکوچه ایستادم ، اینبار کمی زودتر رفته بودم ، منتظر سرویس بودم. از محله ما 4نفری تو یک مدرسه بودیم . بچه ها هر کدومشون یه چیزی برای معلماشون گرفته بودند. هنوز سرویس نیامده من تصمیم گرفتم کادو رو باز کنم و به بچه ها نشون بدم.خیلی راحت چسب ها رو از کاغذ کادو به طرز ماهرانه ای کندم و تابلو رو بیرون آوردم.با ذوق و شوق فراوان داشتم به بقیه نشون میدادم.
سرویس آمد ،سوار سرویس شدیم ، یه چند نفری هم انجا بودن ، تابلو رو به اونها نشون دادم.بعد نشان دادن به همه من جمله راننده سرویس ، تصمیم گرفتم تابلو رو داخل کاغذ کادو بذارم.تو این گیرو دار یه کمی از کاغذ کادو پاره میشه، دنبال چسب بودم، سریع یکی از کتابها رو از تو کیفم در آوردم و کمی از چسبِ جلد اون رو گرفتم و به کاغذ کادو چسباندم.... حالا داخل کلاس نشستیم و منتظر حضور معلم هستیم.وقتی معلم سر کلاس میاد بچه ها هر کدوم یه چیزی میگن، ... معلم ازبچه ها تشکر میکنه و به همون میگه بهترین هدیه شما به من ، نمره خوبه نه این هدیه ها ، خلاصه هر کسی یه چیزی آورده بود، معلم از بچه ها می خواد که به ترتیب از میز اول هر کسی هدیه آورده بیاد بذاره روی میز.همه بچه ها هدیه گرفته بودند.میز ما آخر کلاس بود ، وقتی نوبت به میز ما رسید من بلند نشدم و گفتیم : آقا ما چیزی نگرفتیم.هر چند دستم زیر میز روی هدیه ای که برای معلم گرفته بودم قرار داشت. معلم ما چیزی نگفت.خلاصه همه هدیه هاشون رو به معلم دادند الا من...
زنگ اول گذشت، موقع زنگ تفریحی دوباره کاغذ کادو ها رو باز کردم و به دوستای خودم که تو کلاس دیگه بودن نشون دادم.تا آخر زنگ به خیلی ها نشون دادم.
آخرهای زنگ آخر بود که به معلمون گفتم آقا اجازه ، این هم هدیه شما... معلم با دیدن اون کاغذ کادوهای پاره، تابلو رو از دستم گرفت و گفت: چرا همون زنگ اول هدیه رو ندادی و...
خوش خط بنویسم یا نه؟
سال سوم ابتدایی، نزدیکای عید بود، معلم ما تو مدرسه از بد اخلاق بودن ، شهره خاص و عام بود.علاوه بر تکالیف پیک نوروزی ، مشق های شبی هم برای ما در نظر گرفته بود.که درس های کتاب فارسی را هر شب بنویسیم.(هرشب یه درس)
داخل عید تصمیم گرفتم که مشق هام رو خوش خط بنویسیم.نسبت به گذشته کمی وقت بیشتر برای نوشتن تکالیفم میذاشتم.
بعد عید ، موقع نشان دادنِ مشق ها، به معلم بود، وقتی نوبت من شد، دفترم را پیشش بردم و با چند ورق زدن ، گوشم را گرفت و گفت: اینها را تو ننوشتی!!! نمی دانستم چی بگم... فقط گفتم : آقا بخدا خودمان نوشتیم... اما انگار نه انگار... بعد از تنبیه ، باز بهم گفت: مشقاتو کی برات نوشته؟ چیزی نمی توانستم بگویم... کل دفترم را با خودکار قرمز خط کشید و دستور داد که کل تکالیف را ( دوباره ) بنویسم. موقع نوشتن تمام سعیم این بود که خوش خط نباشد ...
وقتی کلاس پنجم شدم، از بد خطی شهره کلاس شده بودم، معلم کلاس پنجم ما ، خیلی تلاش می کرد که من خوش خط بنویسم و این جمله رو اخر همه صفحات مشقم می نوشت ... خوش خط بنویس.
سایه محبت آنها بر سر ما مستدام باد ....